از بیت آل طاها آتش کشد زبانه گویی شده قیامت برپا درون خانه
برپاست شور محشر از عترت پیمبر خلقند مات و مبهوت از گردش زمانه
اهریمنان نمودند خون قلب مصطفی را در منظر خلایق بی جرم و بی بهانه
در پشت در فتاده، امالائمه از پا دارد فغان ز دشمن آن گوهر یگانه
زینب به ناله گوید کشتند مادرم را این یک ز ضرب سیلی آن یک ز تازیانه
درخون فتاده زهرا، چون مرغ نیم بسمل محسن فتاده چون گل پرپر در آستانه
در پشت زانوی غم، پژمان نشسته حیدر مانده حسین مظلوم،حیران در آن میانه
از نقش خون و دیوار پرسد ز حال زهرا وز زخم سینه گیرد از میخ در نشانه
دارد حسن شکایت، از کینه مغیره ریزد ز دیدگانش یاقوت دانه دانه
با پهلوی شکسته،چون مرغ بال بسته زهرا به خون نشسته در کنج آشیانه